سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

درسهایی که از شکستهایم میگیرم

    نظر

برای عوض کردن هر چیزی تنها نخواستن آن کافی نیست. متنفر بودن از چیزی، درون آدم را متلاطم می‌کند. من از عصبانیتم، از رفتارهای عجولانه‌ام، از بی‌طاقتی و بی‌حوصلگیم ناراحتم و دوست دارم آنها را ترک کنم. من حتی از دیدن آدم‌هایی که رفتارهای من را دارند حالت تهوع می‌گیرم یعنی تا این حد از رفتارهایم زده شده‌ام. دوست دارم رفتارهای ناپسندم را از ریشه درمان کنم اما دوست ندارم آنها را جایی در درونم چال کنم یا رویشان سرپوش بگذارم. دوست دارم درمانشان کنم طوری که در ناخودآگاهم هم دیگر نباشند. دوست ندارم مثل یک مسکن رفتار کنم و مدتی آنها را مهار کنم و بعد که اثر مسکن رفت همه چیز برگردد سر جای اولش. اینجا باید اعتراف کنم که روش عهد کردن برای عصبانی نشدن به تنهایی ممکن نیست و باید با چیزهای دیگری همراه شود. همانطور که قبلا هم نوشته بودم اژدهای عصبانیت شاید بخوابد اما از بین نمی‌رود بلکه در لایه‌ای از درون سنگر می‌گیرد و با چیزی که خوابش را بر هم بزند دوباره نعره می‌کشد.

بروز ندادن عصبانیت خودش من را افسرده و غمگین کرده بود و هر چند ظاهراً همه چیز خوب پیش می‌رفت اما در لایه‌ای درونی همه چیز در هم پیچ خورده بود. به جز اطرافیان خیلی نزدیک من کسی نمی‌داند من اینهمه عصبانی و بی‌طاقتم و این یعنی اینکه من چقدر استاد بی نظیری بوده‌ام در سرکوب کردن این چیزها در درونم. رفتارهایی که سرکوب آنها را نه تنها نابود نکرد که باعث شد در لایه‌ای درونی‌تر قوی‌تر هم بشوند.

البته اصلا ناامید و ناراحت نیستم و می‌دانم همه اینها لازم است تا بالاخره با عصبانیت خداحافظی کنم و سلام کنم بر آرامش و طمانینه.

برای شروع تصمیم گرفته‌ام

1- در برنامه‌ریزی جزئیات بیشتری را در نظر بگیرم و اصل را بر حفظ حرمت انسانی خودم و اطرافیانم بگذارم.

من خودم را دوست دارم اگر می‌خواهم رفتارهای زشتم را ترک کنم اول از همه به خاطر خودم است چون من لایق درونی آرام و دوست داشتنی هستم. بچه من و همسرم و مادر و پدرم لایق داشتن مادر، همسر یا دختر آرامی هستند. آنها با وجودشان زندگی من را معنا بخشیده‌اند من هم با آرامشم و سعه صدرم از این هدیه پرودگار سپاسگزاری می‌کنم.

2- فکر می‌کنم با تمرکز بر عصبانی نشدن بیشتر عصبانی می‌شوم و البته روانشناسان هم همین را می‌گویند.

پس اولا سعی می‎‌کنم روی آرامش داشتن تمرکز داشته باشم و اصلا با فکر کردن به عصبانیت به آن انرژی ندهم. اما برای اینکه انرژی قلمبه شده عصبانیت به نوعی دیگر از انرژی مثلا آرامش تبدیل شود باید یک فرآیندی طی بشود. اولین موضوع خلا است یعنی من اگر قرار نیست عصبانی بشوم پس انرژی اش را کجا باید مصرف کنم و چطور مصرف کنم که تبدیل به آرامش بشود. یعنی این تغییر از عصبانیت به آرامش چطوری باید باشد.

3- از همه مهمتر این است که من باید کودک درون عصبانی و زخم خورده‌ام را بیرون بیاورم و با او حرف بزنم و درمانش کنم. یادتان هست گفته بودم آدم‌های عصبانی افکار عصبانی دارند این افکار عصبانی مال همان کودک درون هستند که ناراضی و سرخ و برافروخته و لجباز است باید با او صمیمانه صحبت کنم و ببینم چه می‎‌خواهد. باید در ته وجودم آرامش کنم. باید بتوانم به درد دلهایش گوش بدهم و آرامش کنم و بپذیرمش چون با انکار و دعوا کردن آن را در درونم وحشی‌تر می کنم.

4- باید خوشبین‌تر باشم و به نتیجه گرفتن امیدوارتر. راستش بعضی وقتها انگیزه‌ام برای ترک عصبانیت ضعیف می‌شود و همه چیز را بر هم می‌زنم.

5- به خودم جایزه می‌دهم. برای هر پیشرفت برای خودم چیزهایی را که دوست دارم می‌خرم چیزهایی که معمولا پوشیدنی باشند مثل ساعت و انگشتر یا گل مو که دیدنشان یادم بیندازد دورهایی را با موفقیت گذرانده‌ام.

به خودم یادآوری می کنم خداوند مبارزه با نفس را جهاد اکبر نامیده. یعنی چیزی بالاتر از دست شستن از زندگی و لذتهای او، بالاتر از دست شستن از همسر و فرزند، بالاتر از سختی مجروح یا اسیر شدن در جنگ. پس خدا خوب می‌داند چه روزهای سختی را از نظر روحی می‌گذرانم خدا به رفتار من بینا و داناست. با خودم زمزمه می کنم:

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند                  چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور